همیشه تلخ ترین لحظه ها را کسی میسازد

که

قشنگ ترین لحظه هارا با او داشتی

باران  بیاید یا نیاید

تو باشی یا نباشی

مــــــــــــــــــــــــــن

خیس  از  یاد  توام

حکایت تلخیست

مانده ام برای تو

رفته ای برای دیگری

آدم ها عجیب اند

درکودکی به عروسکی که باید با آن بازی کنند ،

دل میبندند

اما وقتی بزرگ میشوند

با دل آدمی که باید به آن دل ببندند

بازی میکنند

امشب که شعله میزند ماجرای تو

به این سرم که سربگذارم به پای تو

بیتاب و بی قرار و بی واهمه ولی عزیز

جز حرف عاشقانه ندارم برای تو

حالا درخت و جاده به راهت نشسته اند

حالا سکوت پراست از صدای تو

زیاد خوب نباش

زیاد دم دست هم نباش

زیاد که خوب باشی

دل آدم ها را میزنی

آدم ها این روزها عجیب

به خوبی ، به شیرینی

آلرژی پیدا کرده اند

زیاد هم که باشی

زیادی میشوی

اگه کسی بت گفت دوست دارم ...

آروم بغلش کن ...

سرشو بزار روی شونت ...

یواش دره گوشش بگو ...

.

.

.

.

خب بسه دیگه پاشو خیلی خندیدیم

نوشته هایم بهانه است

فقط مینویسم که

یادآوری کنم

بیادتم

باورش با تو

هنوز دل خوشی ذهن خسته ام این است

که در خیال خود بیخیال من نشدی !!!

من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم

من چوفرهاد یکی گویم و شیرین گویم

چشم هایم را میبندم سیاه پوش خاطرات شده ام

چشمانم را میگشایم سوگوار حقیقت به جا مانده ام

پناهی میشناسید از این برزخ بی پایان ؟؟؟

روز اول اتفاقی دیدمت

روز وم الکی چشم به چشمت افتاد

هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم

ماه بعد شانسی به دلم نشستی

و حالا یواشکی دوست دارم

یه وقتایی که دلت گرفت ، بغض داری ، آروم نیستی

دلت براش تنگ شده ، حوصله هیچ کس رو نداری

به یاد لحظه ای بیفت که اون همه بی قراری های تو رو دید

اما چشماشو بست و رفت  

عشق یعنی پاکی و صدق و صفا

خودشناسی ، حق شناسی از وفا

عشق یعنی دور بودن از خطا

بنده بودن خلوت دل با خدا

عشق یعنی نفس را گردن زدن

پاک وطاهر گشتن روح و بدن

عشق یعنی صیقل ز نگار دل

دیدن اسرار غیب در جام دل .... !!!

یه وقتایی دلم میخواد یکی از پشت سر چشامو بگیره

و ازم بپرسه:

اگه گفتی من کیم؟؟؟؟

منم دستاشو بگیرم وبگم :

هرکی هستی بمون خیلی تنهام

امروز فهمیدم . . .

خدا شانه هایم را فقط برای این نیافریده است

که

کوله بار غم هایم را به دوش بکشند ... !

گاهی لازم است . . .

با یک لبخند

شانه هایم را بیندازم بالا و بگویم :

بی خیال

تلاش

برای

زنده کردن

یک رابطه

از دست رفته

مثل اینه که

بخوای

یه چای سرد رو داغ کنی

با آب جوش

،

کمرنگ میشه

گفت :

به درد هم نمیخوریم

اما او هرگز نفهمید

من او را برای دردهایم نمیخواستم

خاطراتمان خاطرت باشد

شاید....

سال ها بعد درگذر جاده ای بی تفاوت

از کنار هم بگذریم و بگوییم :

آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

یکی بو ... هیچکس نبود !

گفته بودم ...

قصه من شنیدن ندارد !!!!!

دلگیر مباش

که دلت گیر باشد ،

رها نمی شوی!!!

امروز تمام من پر از درد شده

دستان نحیف کوچکم سرد شده

برگرد و به این بچگی ام طعنه نزن

بی عشق تو غصه های من مرد شده....

سراغ مرا از قاصدک های سپید کوهستان مگیر

من هنوز در این شهر

حوالی رویاش شیرین باتو بودن نفس میکشمش

بیادآوردنت هرروز

دردآور ترین شکل فراموشی است!!!

پلک های مرطوب مرا باور کن

این باران نیست که میبارد

صدای خسته ی  من است

که از چشمانم بیرون میریزند

 رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

        با اشک تمام کوچه رو تر کردم 

وقتی که شکست بغض تنهایی من 

        وابستگی ام را به تو باور کردم

دلتنگی هایم را با کدام قایق خیالی

روانه دل دریاییت کنم تا بدانی

دلتنگتم؟؟؟

از ماضی ها و مضارع ها خسته ام

دلم برای یک حال ساده تو را دیدن تنگ است

بگذار لب هایت برای بوسیدن باشد

چشم هایت به اندازه کافی حرف برای گفتن دارد ...

رفتن

نموندن

رسم عاشقی همین است

مواظب خودت باش تنهایی در کمین است