درد دل من در این

کاغذ کوچک جا نمیشود در این

 سکوت بغض آور قطره کوچکی

هوس سرسره بازی می کند

و برگه سفیدم عاشقانه

قطره را به آغوش میکشد

عشق تو نوشتنی نیست...

 در برگه ام کنار آن قطره

یک قلب کوچک میکشم❤

 وقت تمام است برگه ها بالا...

برای زندگی کردن به کسی اعتماد کن

که بتواند 3 چیز را در تو تشخیص دهد:

اندوه پنهان شده در لبخندت را

عشق پنهان شده در عصبانیتت را

ومعنای حقیقی سکوتت را...

وقتی تو نیستی همه نیستند

نه که نیستند ، هستند

ولی مثل تو نیستند

شب را دوست دارم

چون در دلش یک ماه دارد

روز را دوست دارم

چون در خودش آفتاب دارد

خودم را دوست دارم

چون در دلم تو را دارم.

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
 

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

دمش گرم.....

باران را میگویم به شانه ام زدو گفت:

خسته شدی...امروز را تو استراحت کن

ميگن عاشق بيقراره،

هميشه چشم انتظاره ،

براي چشاي عاشق گريه كردن افتخاره!

ميگن عاشق دل شكسته ست،

زبونش هميشه بسته ست

ميگن عاشقا هميشه

كشتي شون به گل نشسته ست،

آرزوهاشون قشنگه ،

دلهاشون صاف و يه رنگه

نميدونند چرا دنيا داره با اونا ميجنگه

ميگن عاشقا نجيبند ،

تو رفاقت بي رقيبند،

انسانهای پاک و ساده را با تمام وجود دوست دارم

همانهایی که بدی هیچکس را باور ندارند

همانهایی که برای همه لبخند میزنند

همانهایی که بوی ناب “آدم” میدهند

و من باور دارم که وجود نازنینت

شایسته دوست داشتن است

اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم

چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم

کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست

شب بی تابش ماه روی تو برده امانم

                تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ؟ 

                    تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت

                 تا به کی با ضربه های درد باید رام شد

               یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد

                بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار 

                       خسته از این زندگی با غصه های بی شمار

گفتی محبت کن برو ، باشد خدا حافظ ول

رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم

 منم با یک اتاق و شب

که بی تو سخت تاریکه

مهم اینه که رویامون

به هم از دور نزدیکه

واست احساس می بافم

تو رویاهامو می پوشی

خدا هم سخت خوشحاله

از این حرم هم اغوشی

به این احساس مدیونیم

باید کاری کنیم واسش

باید هر جا که لازم شد

فداکاری کنیم واسش

تو رویا خیلی خوشبختیم

ولی در اصل می لنگیم

رسیدن گاهی ممکن نیست

مهم اینه که می جنگیم

نفس می شی واسم امشب

می ری آروم تو سینم

به حدی عاشقت هستم

خودم رو هم نمی بینم

به این احساس مدیونیم

باید کاری کنیم واسش

باید هر جا که لازم شد

فداکاری کنیم واسش

خدایا التماست میکنم

همه ی دنیایت ارزانی دیگران

ولی آنکه دنیای من است

مال دیگری نباشد.

دعا کردم تو تنها مال من شی 

تو تعبیر قشنگ فال من شی

دعا کردم بدونی چشم به راتم

هنوز دلبسته بغض صداتم

اگه بازم دلت با دیگرونه 

چشات دنبال از ما بهترونه

بزار با یاد تو دلخوش بمونم

فقط دلتنگیات با من بمونه

روزی که آخرین نگاهت را برمن هدیه دادی

از یاد نمی برم چشمانم بارانی و دل آشوب!

روزی که تو رفتی دلم در سراب کویر گم شد

شاید نمی دانستی پرنده ی دلم زخمی

و پشت میله های قفس عاشقت بوده است

و به دنبالت میگشته و راهی برای یافتنت نداشته است

هنوز گلوی پربغض من تو را صدا می زند

شاید بادها صدایم را به گوشت برسانند

و تو بشنوی که ای خوب من هنوزم         

   دوستت دارم.

هنوز دل خوشی ذهن خسته ام این است که:

        در خیال خود بی خیال من نشدی...

دل بستن مثل پرت کردن یه سنگ توی دریاست

 اما دل کندن مثل پیدا کردن همون سنگه

گفتم خدایادلگیرم ،گفت حتی از من؟

گفتم خدایا دلم را ربودند، گفت پیش از من؟

گفتم خدایا چقدر دوری ،گفت تو یا من؟

گفتم خدایا تنهاترینم، گفت پس من؟

گفتم خدایا کمک خواستم، گفت از غیر من؟

گفتم خدایا دوستت دارم ،گفت بیشتر از من؟

گفتم خدایا اینقدر نگو من، گفت تو یا من؟

معلم به خط فاصله میگفت: خط تیره

میدانست فاصله چه بر سر آدم ها می آورد.

پیرمردی گفت: اگر می خواهی جوان بمانی

درد دل هایت را به کسی که دوسش داری

و دوست دارد بگو.

گفتم: پس چرا تو جوان نماندی ؟

پیرمرد خندید و گفت: دوستش داشتم دوستم نداشت...

زندگی باید کرد

گاه با یک گل سرخ ...

گاه با یک دل تنگ...

گاه باید رویید در پس این باران ...

گاه باید خندید برغمی بی پایان ...

لحظه هایت بی غم....

یادته روز اول بهت گفتم میخوام

با یه دروغ بزرگ حرفامو شروع کنم ؟

تو اخم کردی ، گفتم ((دوست ندارم))

بعد هردوتامون زدیم زیر خنده

اما دیروز گفتی که میخوای

با یه دروغ بزرگ خداحافظی کنی

و بعد

فریاد زدی ((دوست دارم))

هردومون بغض کردیم و

تو رفتی برای همیشه...

گفتی دوست دارم

گفتم دوست ندارم

این دروغ به اون دروغ در .

از سه چیز بپرهیز:

غرور *دروغ * عشق

انسان با غرور می تازد ،

با دروغ می بازد و

با عشق می میرد.

     (دکتر شریعتی)

غرورت را به خاطر کسی که

دوسش داری بشکن

ولی  هرگز

دل کسی را که دوست داره

را به خاطر غرورت

نشکن.

نفسم نفستو خیلی میخواد

اگه نفست نفسمو نخواد

نفسم واسه نفست بند میاد

پس

نفستو با نفسم یکی کن

که نفسم واسه نفست

نفس نفس میزنه نفسم....

دریا باش تا عده ای

از باتو بودن لذت ببرند و

آنهاییکه لیاقتت روندارند

در تو غرق شوند...

غم داشتن

بخشی از زندگیه

ولی

غمخوار نداشتن

عذاب زندگیه...

چه قدر سخته

تو هق هق گریه هات

داشته باشی نفس نفس بزنیو

ونفست به کس دیگه ای بگه نفس

گاه می توانیم برای کسانی که

دوستشان داریم چند سطر سکوت بنویسیم

تا در زمان تنهایی

هرجور که دلشان خواست معنا کنند

دوست داشتن همیشه گفتنی نیست

   گاه سکوت است و گاه انتظار

عشق چیست؟؟؟

 

3ثانیه نگاه

 

3دقیقه دل دل کردن

3ساعت شادی

30ساعت بی قراری

3سال انتظار

30سال پشیمانی

زیاد بودند کسانی که

برایم دست تکان دادند

اما

کم بودند کسانی که تکانم دادند...

کسی به خدا گفته است :

اگر سرنوشت مرا تو نوشتی پس چرا آرزو کنم؟

خدا گفت:

شاید نوشته باشم هر چه آرزو کند.

در امتحان عشق من مانده ام

و یک برگه سفید !

یک دنیا حرف ناگفتنی و یک فعل

تنهایی و دلتنگی...

می دونی قشنگی دنیا به چیه؟؟؟

به اینکه بی خبر باشی و

یکی شادیتو از خدا بخواد!!!

زندگی شاید لیلی است برای مجنون

زندگی شاید انتظاری است برای دیدار

  زندگی شاید آرزویی است برای آرزومندان 

زندگی شاید اشکی است در فراق یار 

زندگی شاید رویایی است در خواب 

زندگی شاید منتظر عده ای و شاید هیچ نیست به جز رنج وفراق یار.

کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت

کاش می شد ناز را دزدید و برد

بوسه رابا غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه می شد آن طرف تر را سرود

کاش من هم یک قناری می شدم

درتب آواز جاری می شدم

آی مردم من غریبستانی ام

امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من آن سو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل می دهد

هرکه می آید به او گل می دهد

دشتهای سبز , وسعتهای ناب

نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت

می روم آن سو تو را پیدا کنم

در دل آینه جایی باز کنم .

مگسی را کشتم

نه به آن جرم که حیوان پلیدی است بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم

یا که چون اغذیه مشهورش تا به این حد گندم

ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود

من به ای جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم

طولانی ترین فاصله نزدیک است به شط آن که تو مقصد باشی.

به سلامتیه اونیکه مارو همینجوری که هستیم دوست داره وگرنه بهتر از مارو که همه دوست دارن.

به سلامتیه سرنوشت که نمیشه اونو از سر نوشت...

عشق را از انار بیاموز که لبی خندان و دلی پر خون دارد.

فکر کنم به بوی عطر تو حساسیت دارم همینکه در ذهنم می آید از چشمانم می ریزد

وسعت دوس داشتن همیشه گفتنی نیست به وسعت تمام ناگفته هایم دوستت دارم...